سرباز کوچک

روشهای تبلیغ دینی کودکان و نوجوانان

سرباز کوچک

روشهای تبلیغ دینی کودکان و نوجوانان

سرباز کوچک

ما باید برای ظهور حضرت مهدی خود را آماده کنیم و برای ایشان سربازهای کوچک را تربیت کنیم و این سرباز کوچولوها همان کودکان ما هستند که نیاز به راهنمایی ما دارند. بهترین کار ایجاد عشق و محبت به حضرت مهدی در دل بچه هاست.

برای ارتباط با بنده می توانید در شبکه های اجتماعی آی دی sarbazkochak@ را جستجو کنید یا به شماره بنده پیام دهید
09338266795

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

مجموعه شعر کودک ونوجوان با موضوع محرم

يكشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۱۹ ب.ظ

محرم

صدای طبل و زنجیر

می آید از خیابان

غمی نشسته امشب

به قلب پیر و جوان

صدای واحسینا

پیچیده در هر کجا

زنده شده دوباره

خاطره ی کربلا

گردیده یک عالمی

در سوگ او سیه پوش

مردم همه عزادار

با اشک و غم هم آغوش

آمد محرمُ باز

صدای اشک و ناله

روئیده در کربلا

گل های سرخ لاله

شاعر : اکرم خیبری

————————————————

” حضرت زینب ( س ) ”

زینب که بوده ؟

دختر زهرا

بوده پرستار

در دشتُ صحرا

زینب که بوده ؟

یار یتیمان

اُسوه ی صبرُ

مظهر ایمان

زینب که بوده ؟

معنای یک زن

آتش زده او

بر قلب دشمن

زینب که بوده ؟

برای جهان

نوری خدائی

نوری زیزدان

شاعر : اکرم خیبری

———————————–

” حضرت ابوالفضل ( ع ) ”

تو دشمنی با کافران

تو شیر مرد کربلا

توئی که تنها رفته ای

میان موج نیزه ها

توئی که با شجاعتت

دادی به ما درس وفا

دستت جدا شد فکر تو

بوده کنار خیمه ها

همیشه قطره های آب

شرمنده اند برای تو

توئی که آسمان شده

فرشی به زیر پای تو

آقای من تو رفته ای

بعدش به سوی آسمان

آقا ابوالفضلم ( ع ) نرو

در قلب من آقا بمان

شاعر : اکرم خیبری 


---------------------------------

برای علی اصغر حسین (ع)

کودکی که پر کشید و رفت

خالی است جای کوچکش

خاک کربلا همیشه ماند

تشنه‌ی صدای کوچکش

داشت غربتی همیشگی

چشم آشنای کوچکش

توی ذهن کربلا هنوز

مانده ردّپای کوچکش

حرف‌های او بزرگ بود

مثل دست‌های کوچکش

ناخدای قلب‌های ماست

قلب با خدای کوچکش

برگرفته از کتاب بهار ماندنی / سروده یحیی علوی فرد

-----------------------------------

دخترکربلا

یک لحظه ببند چشم خود را

تا قصه ای آشنا ببیند

پایان قشنگ کربلا را

از دختر کربلا ببینی

پس خوب ببین که دختر آنجاست

بالای سر پدر نشست

از لرزش شانه هاش پیداست

بغضی که به حنجرش شکسته

گقتی که چقدر کوچک است او

افتاده به خاک از غم و درد

ای کاش کسی می آمد او را

از روی زمین بلند می کرد

حالا تو ببین ادامه اش را

پایان قشنگ قصه اینجاست

او نیز ادامه حسین است

دیدی که خودش چگونه برخاست

برخاست به جنگ دشمنان رفت

این بار خودش بدون بابا

برخاست به دیگران بگوید

فریاد بلند کربلا را


ماهنامه انتظار نوجوان / بهمن


------------------------------------------- 

شاید

گل می کند در خیالم فکری که شاید محال است

هر سال ماه محرم

در ذهن من این سوال است

آیا محرم دوباره

با خون و آتش می آید

یا این که این بار عباس

با مشک آبش می آید

غیر از جواب سوالم

نذر و نیازی ندارم

این بار هم مثل هرسال

بسیار امیدوارم

شاید که دست اباالفضل

امسال تنها نماند

شاید دلم کربلا را

یک جور دیگر بخواند

شاید پشیمان شود شمر

از شمر بودن کشد دست

شاید به جای لب تیغ

بر روی آن تن کشد دست

شاید ولی کربلا را

دل باز هم روی نی خواند

امسال هم تشنه شد آب

در حسرت کودکان ماند

این بار هم مثل هرسال

از فکر خود می کشم دست

تا این که روزی بیاید

مردی که مثل حسین است


----------------------------------------------------- 

بوی محرم



غربت و غم می باره از آسمون

قد تموم دونه های بارون

تو کوچه ها بوی محرم می یاد

ادور دورا حضرت آدم می یاد

یکی یکی میان به دنبال هم

فرشته ها برای سوگ و ماتم

نشسه غم رو سینه های مردم

آتیش گرفته خوشه های گندم

پرچمای سیاه هوایی شدن

عشقای ساده هم خدایی شدن

هرکی می بینی یا حسین می خونه

امام حسین و از خودش می دونه

نام حسین هنوز چقد غریبه

هرچی بگی امام حسین نجیبه

غریبی امام حسین ساده نیس

هرکی با او نباشه آزاده نیس

کربلا رو با آب و تاب شناختیم

با گریه و قحطی آب شناختیم

امام حسین تشنه دریا نبود

عباس او فقط یه سقا نبود

دس بزنه به هرچی دریا می شه

تموم درهای خداوامیشه


------------------------------------------- 

امام گل‌ها

تا سراغ تو را گرفت دلم

رنگ و بوی دعا گرفت دلم

با خدا از غریبی ات گفتم

غُصّة کربلا گرفت دلم

گوشه ای ماندم اشک افشاندم

دیدی آخر عزا گرفت دلم؟

باز با یاد تو دلم پر زد

چون دل نینوا گرفت دلم

مشک در دست و، پای در شن زار

خبر از تشنه ها گرفت دلم

عاقبت در کنار گلهایت

بوی پروانه را گرفت دلم

خواستم تا به گل دهم آبی

زخمی از نیزه ها گرفت دلم

آه، گلدان دل ترک برداشت

روی دست تو جا گرفت دلم

کاش حرفم فقط خیال نبود

قُمری دل، شکسته بال نبود

آه، آیینه ها چه نمناکند

قاصدکهای شعر، غمناکند

چشمه ام بی درنگ می گرید

روی زانوی سنگ می گریم

----------------------------------------------- 

خیمه امیر تنها

ظهر است و صفِ بلندِ دشمن

ظهر است و حسین و آفتاب است

در خیمه این امیر تنها

مانند همیشه ، قحطِ آب است

ظهر است و هجوم ابر غربت

بر گِردِ حَرَم ، کبوتری نیست

آنها همه رفته اند و دیگر

عباس و علیِ اکبری نیست

می آید و می کند نگاهی

بر خیمه که ساکت و غمین است

انگار که آخرین نگاه است

دلگیرترین نگاه این است

آن سوی ، برای کشتن او

صفهای بلندِ تیغ و دشنه است

این سوی میان خیمه خود

دلواپس کودکانِ تشنه است

یک بار دگر به اسب هی زد

باید برود – که رفت چون موج

از دامن این کویربی نور

تا دورترین ستاره ، تا اوج

----------------------------------------------- 

کودکان تشنه لب

رفتم به صحرا روزی

دیدم مرغی نشسته

گفتم چرا غمینی

گفتا دلم شکسته

امروز عاشورا شده

در کربلا غوغا شده

در چهره یاران دین

آثار غم پیدا شده

گفتم ای مرغِ زیبا

پرواز کن به بالا

منزل نما در کربلا

سلام ما را هدیه کن

بر آن امامِ سر جدا

بخوان ز غم ترانه‌ای

از کودکان تشنه لب

از دشمنانِ سنگدل

از اصغر رنگین گلو

از روز عاشورا بگو

از اکبری که شد شهید

در کربلا کن گفتگو


---------------------------------------------- 

امام رفت،فرشته ها جیغ زدند!


دویدم و دویدم

به کربلا رسیدم

همان روز

که خورشید و ماه گرفت

جوی خون

روی زمین راه گرفت

بچّه‌ای

تشنه بود و شیر می‌خورد

پشت هم

به خیمه‌ها تیر می‌خورد

آن طرف

نیزه بود و سپر بود

این طرف

فرشته بود و پر بود

خون می‌ریخت

از آسمان میدان

امام رفت

تنها میان میدان

چند تا مرد

به روی او تیغ زدند

ناگهان

فرشته‌ها جیغ زدند

--------------------------------------

 

روضه خوانی


در خانه ما بود دیشب

یک بار دیگر روضه خوانی

البتّه این را هم بگویم

هم روضه و هم میهمانی

در هر اتاقی سفره ای بود

هر گوشه اش یک دیس خرما

نان و پنیر و سبزی و آش

با چند تا بشقاب حلوا

وقتی که مادر سفره را چید

من هیچ چیزی کم ندیدم

هم شمع و قرآن بود در آن

هم عکس داداش شهیدم

خرما و حلوا پخش می کرد

بابا میان میهمان ها

من نیز گاهی چای و شربت

می ریختم در استکان ها

برخاست از یک سو صدایی:

«یا رب! به حق صاحب دین

پیروز کن اسلام ما را»

ما یک صدا گفتیم: آمین!

دیشب تمام خانه ما

از گریه هامان شد معطّر

هم مرد و هم زن گریه کردند

من داشتم یک حال دیگر

وقتی که آقا روضه را خواند

شد خانه سرشار از محبّت

دیگر تمام خانه گرم از

احوالپرسی بود و صحبت


---------------------------------------------- 

سینه زنی قشنگه


دیشب یه سربند سبز

بابام رو پیشونیم بست

که روش نوشته بودند

آقای من حسین است

بابام منو با خودش

به مجلس روضه برد

خرما که دادن بهش

با ذکر زیر لب خورد

تو روضه خوندن دیدم

گریه می کردن همه

حسین حسین می گفتن

با صدای زمزمه

بلندشدیم وایسادیم

تا بزنیم به سینه

سینه زنی قشنگه

ولی خیلی غمگینه

وقتی  تموم شد عزا

غذای نذری دادن

از بس که خوشمزه بود

همه ،غذا رو خوردن

از اون موقع تا حالا

همش دارم می خونم

حسین حسین حسین جان

آقای مهربونم


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۲۷
سرباز کوچک-مهدی شهبازی

نظرات  (۳)

دست شما درد نکنه برادر خیلی ممنونم از لطفتان بابت این مطالب زیبا
۰۶ آبان ۹۳ ، ۰۱:۱۶ الهی نامه ی شهداء

باز محرم رسید ماه عزای حیسن

 سینه ی ما می شود کرب . بلای حسین...

سلام و التماس دعا در این ایام محرم که دلها بارانیست.

با قیام سرخ بروزم.

خیلی وبلاگ عالی و خوبی داری لذت بردم واقعا من هم البته یه وب دارم که متاسفانه کسی به من سر نمی زنه و تنهام دوست داری بیا نیامدی هم اشکال نداره بازم ممنون موفق باشی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی