ای یــار بـا شهـامــت بــگــو تـو از امـامت
امامـت در دیــن مــا دارد دوازده پــیـشوا
اول آنها، عـلــی آمــده بعــد از نــبی
امام دوم، حــسن فرزند آن صـف شکن
سوم، حسیـن شـهیـد که چــون ستاره تابید
چهارم، زینالعابدین فــخــر زمان و زمـین
امــام پـنـجــــم مــا امـــام دیـــن خــــدا
مــحمــد بــاقر است با دانش و طاهر اسـت
جعــفر صادق، ششم کــاظـم، امــام هفتــم
امــام هشتـــم، رضا رضـا بــه حکــم خدا
نــهـم، مـحـمد تقـی دهـــم، عـلــی النقــی
یــازدهـم پـیـــشـوا در ره دیــن خــــــدا
امام حسن عســکری نـــمـــونــة رهبـــری
دوازدهم غایب است بهــر نبــی نایب است
مهدی صاحب زمــان اوسـت خدا را نـــشان
ظــاهــر شـود زمانی روشــن کنــد جهانــی
کلیپ بابا
بابا!
افتاده ام دیگر ز پا بابا
دلم شده ماتم سرا بابا
دیدم سرت بر نیزه ها بابا
1. سفر
علی آقا، بقال سر محله، تازه از کربلا آمده بود. پدرم وقتی از اداره به خانه آمد گفت: آقا سعید مثل این که علی آقا از کربلا آمده چون پارچه زیارت قبولی بالای سر خونه اونها زدهاند.
بعد از ناهار و استراحت برای زیارت قبولی برویم خانه آن ها، چون مرد خوش اخلاق و با انصافی است که در این مدتی که در این خانه هستیم واقعاًاز هر جهت، همه اهل محل از دست او راضی هستند.
بعد از ظهر همراه پدر به خانه علی آقا رفتیم.
علی آقا شروع کرد به تعریف کردن از مسافرتش به کربلا و آن قدر با حال و جالب مطالبی را گفت که دوست داشتم ساعتها حرفهایش ادامه پیدا کند که چون چند نفر از اهالی محل آمدند پدر با علی آقا خدا حافظی کرد و به خانه آمدیم.
بعد از ساعتی پدرم رو به من کرد و گفت: آقا سعید مثل این که خیلی توفکری، از وقتی که از خانه علی آقا آمده ایم هیچی نگفتی و در فکر خودت غوطه وری، مگر طوری شده.